دلم میخواد یه گوشه دنج مثلا تو جنگل یا کنار دریا یا بهترین جا روبروی گنبد امام رضا بشینم و با خودم خلوت کنم
به خودم بگم بالاخره که چی اینهمه دلتنگی اینهمه حرص و جوش رو میخوای چیکار که به چی برسی
دلم میخواد با خودم زیر بارون قدم بزنم و چادرم خیسه خیس بشه صورتم بوی بارون بگیره
آره دلم میخواد هر چی از زبونم در میاد رو بگم یه نفس عمیق بکشم و بگم خدایا منو فقط رها نکن
میدونم نمازای صبحم یکی درمیون قضا میشه اما تو دستمو بگیر که نشه ...
این روزها شبکه های مجازی پر شده از گناه و تیرگی
پر شده از دوری از خداوند و من در پیچ و خم این راه و جوانییم می اندیشم چگونه باید پاک بودن را تجربه کنم و به دوشم بکشانم که مبادا از غافله غافلین باشمو از سیلی زن های حضرت زهرا
من که حجابم فاطمیست چگونه می توانم طعم تلخ خیانت رو با طعم شیرین پاکی جایگزین کنم
پرورداگارا در این دنیای پر از هیاهو که وسوسه شیاطین دست از دامانم بر نمیدارد به تو پناه می برم
به تو که ندای لبیکت را پاسخ گفتم و از بدو تولد صدای الله اکبر در گوشم زمزمه شد تا با تو باشم و از تو مدد جویم
یا ستارالعیوب این روزها عجب روزهای نابسامانیست برای من برای لحظه های جوانییم
این روزها سپری میشوند بدون آنکه من خود بخواهم ....
این روزا سخت میگذره از یه طرف گرفتاریای خانوادم از یه طرف فشارای کاری دیگه واقعا کم آوردم نمیدونم باید چیکار کرد...
کاش میشد همه این چیزا رو گذاشت و رفت... خسته ام واقعا....
یه روزایی خیلی دلم می گیره برای خیلی چیزا
برای خاطره ها
برای روزای رفته
برای عمری که رفته
برای عروسک بچگی هام
برای مدرسه
برای بازی های کودکانه
برای تک تک روزا که دارن جوونیم رو با خودشون می برن و امان
ایستادنم نمیدن
انقدر دلم می گیره که میخوام برم یه جای دور، دور، دور
یه جاییکه راحت بتونم اشک بریزم
یه جاییکه بغض تو گلوم رو فریاد بزنم
یه جاییکه به خودش نزدیک تر بشم و بهش بگم خسته شدم
خسته از همه چی از همه دنیا
بگم خسته شدم ولی لااقل هوامو داشته باش تا کم نیارم
تو
که نزدیکی بهم حتی از رگ گردنم نزدیک تر بازم هوامو داشته باش
بازم
دستامــــــــــو بگیـــــــر
میدونم فقط خودتی که بهم آرامـــــــش میدی...
بـــــی هــــوا، بدون مقصــــد، ســـمت طــــــوفان تو میــــــرم
منـــــو درگـــــیر خـــــودت کـــــن، بلـــکه آرامــــش بگیــــــرم