میخوام دعا کنم....

 میخــــــــــوام دعــــــــــــا کنــــــــــــم

نه برای خـــــــودم برای دوستـــــــــای مجازیم که

بعضیاشون خیلی گرفتــــــــــــارن

بعضیاشون خیلی دلشکستــــــــــــن

بعضیاشون خیلی تنهــــــــــــان

بعضیاشون خیلی نا امیــــــــــــدن

بعضیاشون عاشقــــــــــــن

خـــــــــداجــــون هـــــوای دلاشــــونو داشتـــــــه باش،

یه دستـــــــى به ســـــروگـــــوش زندگیشون بکش،

نذار حســــــــــــرت به دل بمونن ،

نذار ایمانشــــــــون ضعیــــــف بشه،

دستشــــــــــونو بگیـــــــــــ ــــــــــــر..

خدایــــــــــــا به یگانگیـــــــت قسمت میــــــــــــدم

نذار آرزوهـــــــــــاشون آرزو بمونــــــــــــه مثل من

************************************************************************************

تنها

،مرحوم شیخ رجبعلی خیاط می فرمود:

بطری وقتی پر است و می‌خواهی خالی اش کنی، خمش می‌کنی.

هر چه خم شود خالی تر می‌شود، اگر کاملا رو به زمین گرفته شود، سریع تر خالی می‌شود.

دل آدم هم همین طور است، گاهی وقت‌ها پر می‌شود از غم، از غصه، ...

قرآن می‌گوید:

هر گاه دلت پر شد از غم و غصه ها ؛ خم شو و به خاک بیفت.

" وَکُن مِّنَ السَّاجِدِین."

سجده کن؛ ذکر خدا بگو ; این موجب می‌شود تو خالی شوی تخلیه شوی،

خدایا چینی روح مرا بند بزن

ای خدایی که به من نزدیکی

خبر از دلهره هایم داری؟؟

خبر از لرزش آرام صدایم داری؟؟

ای خدایی که پر از احساسی

چینی روح مرا بند بزن

تو که در عرش بلند تکیه بر تخت حکومت داری

تو که دنیا همه از پشت نگاهت پیداست

تو که ذوق و هنرت را به سرم می باری

و مرا با همه رنجش جان می خواهی

چینی روح مرا بند بزن...

فک کنم وقتش رسیده ...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

تغییر رمز

سلام دوستای گلم از این به بعد مطالبی که میذارم با رمز جدیده اگه رمز خواستید برام پیغام بذارید...ممنونم

سخت است . . .

سخت است درک کردن دخــــــتری که غــــم هایـــش را خودش میـــداند و دلش... که همه تنـــــها لبــــخـــندهایش را میبینند ؛ که حســــــرت میـــــخورند بـــخاطر شاد بودنــــــش ... بخاطر خنده هایـــــــــش ... ... و هیــــــــچکس جز همان دختــــــــر نمیـــداند چقدر تنهاســــت ... که چقدر میـــــــترسد ... از باخــــــــتن ... از اعتــــــمادِ بی حاصلش ... از یــــــــخ زدن احساس و قلبــــش ... از زندگـــــــــی...!!!

نا شکری . . .

خدایا این روزها حرفهایم بوی ناشکری میدهند

اما تو به حساب تنهایی و درد دل بگذار.....

مادرم . . . لیوان آب . . .

مادرم دست به بالشم می کشید... نگاه معنی دارش...

جواب میدهم لیوان آب...

لبخند تلخی میزند و می گوید...

لیوان پر از آب را باورکنم یا چشمان قرمزت را...؟

   

بادکنک

خُدایـا شَبیہ بادکُنکـ شده ِام…

اَز بغض هـایے که ِ بہ اِجبـار فُرو داده ِام

اِلـــــتِماسَت میکنَم

فَقط یک سـوزَטּ

تکہ ِ تکہ شدَنم با خــودَم..

خــــــــــدایا دریاب این بنده ات را…

خــــــــــدایا دریاب این بنده ات را…

بنده ای کہ تو خنده هاش گفت： خـــــــــــــــدایا شـــــــــــکرت !!

و تو گریه هاش گفت： خــــــــدا بــــــــــزرگه !!

و وقتی ادمات دلشو شکستن گفت： مــــــــــنم خدایی دارم.